مژده ای مرغ چمن، فصل بهار آمد باز


موسم می‏زدن و بوس و کنار آمد باز

وقت پژمردگی و غمزدگی آخر شد


روز آویختن از دامن یار آمد باز

مردگیها و فرو ریختگیها بشدند


زندگیها به دو صد نقش و نگار، آمد باز

زردی از روی چمن بار فرابست و برفت


گلبن از پرتو خورشید به بار آمد باز

ساقی و میکده و مطرب و دست افشانی


به هوای خم گیسوی نگار آمد باز

گر گذشتی به در مدرسه، با شیخ بگو:


پی تعلیم تو، آن لاله عذار آمد باز

دکه زهد ببندید در این فصل طرب


که به گوش دل ما نغمه تار آمد باز